چنان ز مقدم نوروز شد طراوت عام که سبز گشت هم از آب تیغ چوب نیام
اگر ز عالم بالا نوید رحمت نیست به خاک این همه باران چه می برد پیغام
بساط سبزه در و دشت را تمام گرفت زمین تمام زبان شد به شکر نعمت عام
"کلیم همدانی"
زمستان می رود و بهار می آید؛ زمین نو و زندگی تازه می شود؛ این مسیر تغییر نیافتنی طبیعت است. یونسکو نوروز را روز صلح نامید و جهان را به نوشدن دعوت کرد ؛ چرا که جهان پر از تخاصم و التهاب امروز ، به نو شدن نیاز دارد؛ نوشدنی بر اساس الگوی طبیعت سرشار از صلح و همزیستی. کنار رفتن زمستان و آمدن بهار ، زندگی و جهانی تازه ؛ اما چه کسی خواستار و پذیرنده این نو شدگی است؟ و چگونه می توان نوروز را الگویی برای تحقق این مسیر تازه قرار داد؟
نوروز یکی از قدیمی ترین و کهن ترین عناصر فرهنگی تمدن ایران است.اگر بخواهیم میراث های ناملموس در سطح جهان را مورد توجه قرار دهیم ، هیچ کدام غنی تر و مهم تر از آن نیست.نوروز در چند دهه اخیر بیش از هر زمانی توانسته به خارج از مرزهای سرزمین ایران بزرگ یا سرزمین حوزه فرهنگ ایران یعنی آسیای مرکزی ، هند و کشورهای شبه قاره گسترش یابد؛ به گونه ای که می توان این روند را فرآیند جهانی شدن نوروز نامید.
گسترش جغرافیایی نوروز در سال های اخیر به اندازه ای بود که به عنوان میراث فرهنگی و معنوی بشری در سال 2010 در شاخه آموزشی ، علمی ، فرهنگی سازمان ملل (یونسکو) به ثبت رسید و سپس سازمان ملل متحد در 24 فوریه همان سال با تصویب قطعنامه ای روز 21 مارس برابر با اول فروردین سال 1389 را به عنوان " روز جهانی نوروز و فرهنگ صلح در جهان " به ثبت رسانید. به این ترتیب جشن نوروز ایرانی به عنوان باستانی ترین جشن تمدن بشری در سطح بین المللی به رسمیت شناخته شد.
نوروز در 9 کشور ایران ، افغانستان ، تاجیکستان به عنوان محور این جغرافیا و جمهوری آذربایجان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، قزاقستان ، قرقیزستان ،عراق و آلبانی با همین نام تعطیل رسمی است. در برخی کشورها نظیر سوریه و ترکیه جشن نوروز نزد کردهای این کشورها از اعتبار و احترام ویژه ای برخوردار است . فراگیر شدن نوروز در بخش هایی از هندوستان و پاکستان را نیز باید به این مجموعه افزود.
رمز ماندگاری نوروز را باید در ارتباط متقابل این میراث باستانی با تحولات زمانه دید. به گونه ای که سنت نوروزی این حوزه ی وسیع تمدنی با هر نسلی معاصر می شود.این خصلت نو شونده و تحول پذیر نوروز است که آن را ماندگار می کند.این که نوروز توانسته با وجود تفاوت نظام ها و دیدگاه های متفاوت تاریخی و سیاسی، خود را حفظ و به آستانه دنیای مدرن بکشاند، تا حدودی به جنبه زیبایی شناختی آن باز می گردد.غنای نوروز به لحاظ زیبایی شناختی را باید با توجه به مناسبات نوین میان انسان و طبیعت جستجو کرد.
در نوروز آنچه طبیعی و بیرونی است، درونی و انسانی می شود.نوروز در هر عصری مطابق با نیازها و طبق معیار های زیبایی شناختی آن عصر نو می شود و از دل این فرآیند تکاملی، نوروزی دیگر زاده می شود.از این رو وظیفه داریم، در شرایطی که جهان امروز تشنه آرامش است، پیوند تازه ای میان نوروز و ارزش های جهان شمول بشری نظیر صلح و آشتی میان ملت ها برقرارسازیم.
بدیهی است با این نگاه می توانیم مفهوم آشنای نوروز را در معرض غنی سازی معنوی تازه ای قرار دهیم، به طوری که متنوع ترین هویت ها و اقوام و زبان ها و تکثرهای فرهنگی بتوانند در این سفره معنوی همنشین یکدیگر باشند. از سوی دیگر با توجه به حضور اجتماعات بزرگ و کوچک مهاجران ایرانی در سراسر جهان ، امروزه کمتر کشوری وجود دارد که مراسم نوروز در آن برگزار نشود. در نقاط مختلف جهان، مراسم چهارشنبه سوری، قاشق زنی، تحویل سال نو، سیزده بدر و بسیاری از رسم های ریز و درشت آن مانند هدیه دادن، حاجی فیروز،خرید آجیل های مخصوص، تهیه غذا ها و شیرینی های ایرانی و بسیاری موارد دیگر از سوی ایرانیان برگزار می شود. البته این مراسم در نقاط مختلف جهان به اشکال مختلف برپا می گردد و لزوما شکل واحدی ندارد.
دکتر نعمت الله فاضلی در کتاب «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ»، می نویسد:"آیین های نوروزی در بین ایرانیان بریتانیا اساسا بیش از آن که یک فعالیت خانوادگی باشد، یک فعالیت "اجتماعی ، گروهی " است . به این معنا که کانون برگزاری جشن ها و میهمانی ها بیش از آن که " در منازل" وحول محور شبکه خویشاوندی شکل گیرد ، بیرون از خانه و حول محور گروه های اجتماعی مانند دوستان و گروه های فرهنگی و نیز در نهاد های اجتماعی مانند سالن های موسیقی، فروشگاه ها، رستوران ها، دانشگاه ها و موسسات فرهنگی انجام می شود. در عین حال یادآوری این نکته ضروری است که حتی گسترده ترین شکل آیین های نوروزی ایرانیان ساکن در بریتانیا در " سالن ها و فضاهای بسته" انجام می شود و بر خلاف جشن های اقلیت های قومی دیگر ساکن این کشور مانند چینی ها که محل سکونت خود را آذین بندی نموده و چراغانی می کنند و حتی کارناوال و... به راه می اندازند، جشن سال نو ایرانی جلوه و ظهور عمومی چندانی در سیمای شهر لندن ندارد؛ مگر مختصر فعالیت هایی که فروشگاه های ایرانی انجام می دهند. البته در میان اغلب شهر های آمریکا که ایرانیان حضور دارند، از سال 1383 به این سو در نیویورک جشن های نوروزی به خیابان ها نیز کشیده شده و حالت رژه و کارناوالی به خود گرفته است. از این طریق آن ها حضور خود را به عنوان یک قوم با ریشه قوی فرهنگی مطرح می سازند. در کانادا نیز روز 21 مارس (اول فروردین ماه) ایرانیان مقیم در میدان های عمومی گرد هم می آیند و به شادی و سرور می پردازند.
دکتر فاضلی دلیل فراگیر شدن مراسم نوروز در سراسر اروپا و آمریکا را قابلیت سازگاری این جشن با دنیای مدرن، شرایط مهاجران ایرانی و نیازهای آن ها به هویت یابی و ویژگی "چند فرهنگی و دموکراتیک بودن" جوامع غربی می داند که اجازه انجام فعالیت های فرهنگی اقوام مختلف را در درون خود می دهد.
نوروز با اخلاقیات مدرنیته که شامل بسط روحیه تساهل و تسامح، احترام به حقوق انسان ها، حفظ محیط زیست و تکریم طبیعت، برابری و مساوات، نفی تبعیض نژادی، تبعیض جنسی و قومی، تلاش برای شکوفایی استعداد ها و انسان هاست، سازگار می باشد. همچنین نوروز یک آیین عقلانی است. بسیاری از آیین های قوی و تاریخی که ریشه باستانی دارند، بر پایه منطق اسطوره ای یا متافیزیکی هستند که انسان به کمک عقل سلیم یا معرفت عامه نمی تواند منطق، فایده و علل وجودی انها را درک و شناسایی کند. از آنجا که بنیان نوروز بر اساس گردش سال و تحول در طبیعت استوار است و همگان بر درستی و ضرورت آن اتفاق نظر دارند، یک آیین عقلانی شناخته می شود. به علاوه نوروز آیینی دموکراتیک است. بر خلاف نوروز باستانی که بر اساس نظم طبقاتی جامعه عصر قبل از اسلام شکل گرفته و نوروز در خدمت حاکمیت بود، امروز یک آیین دموکراتیک و نماد عدالت و مساوات طلبی در تفکر و روحیه ایرانی است. نوروز مانند دوران باستان به دوبخش "نوروز عام" و "نوروز خاص" برای طبقات برتر و خواص تقسیم نمی شود. در نتیجه ایرانیان اعم از مهاجر و غیر مهاجر ، نوروز را آیینی مدنی و دموکراتیک می شناسند که موجب تقویت حس همبستگی اجتماعی می شود.
در زمینه نیاز هویتی مهاجران ، بخشی از کارکردهای نوروز جنبه اجتماعی دارد و به موقعیت مهاجر بودن آن ها مربوط است. نوروز برای مهاجران اعم از ایرانی ، افغانی ،تاجیکی و .... به منزله " رسانه ای اجتماعی" است که از طریق آن مهاجران فرهنگ و هویت خودشان را معرفی می کنند و از این طریق به تثبیت هویت و جایگاه خود در کشور میزبان می پردازند. بر این اساس آیین نوروز نوعی دیالوگ و گفتگوی فرهنگی میان مهاجران ایرانی به منزله یک "اجتماع" با جامعه ای که در آن میهمان هستند،می باشد که طی آن مهاجران ایرانی نشان می دهند حاضر به هضم شدن یا "استحاله فرهنگی " در درون جامعه دیگر نیستند.
اکنون که بیش از 5 سال از مصوبه سازمان ملل می گذرد، نوروز همچون سخنگویی صادق پیام خود را به اشکال گوناگون در طول تاریخ رسانده است. این پیام در این شعر حضرت حافظ متجلی می شود که: " آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است – با دوستان مروت با دشمنان مدارا" و یا به قول مولوی بزرگ :" درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد – نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد !"
با عرض تبریک فرارسیدن سال 1395 خورشیدی به مردم شریف گلپایگان در هر نقطه از ایران و جهان ، امیدواریم همشهریان خارج از کشور، فرزندان خود راهرچه بیشتر با میراث های معنوی این مرز و بوم از جمله نوروز خجسته آشنا سازند تا نسل امروز از سرمایه های غنی فرهنگی خود غافل نگردد. در این راستا وظیفه خود می دانم از مدیریت محترم سایت "آخاله" آقایان محمود نیکنامی و توحید نیکنامی که از طریق این تریبون مردمی نسبت به معرفی و انعکاس آداب و رسوم نوروزی شهرمان در داخل و خارج کشور تا کنون از هیچ کوششی فروگذاری نکرده اند ، قدردانی و سپاسگزاری نمایم.
در پایان جا دارد این نوشتار را به کلام مقام معظم رهبری حضرت آیت ا... خامنه ای مزین سازیم که :" ثبت جهانی نوروز ،هدیه ملت ما به سایر ملت هاست . در شرایطی که متاسفانه جریان فرهنگی همواره از غرب به شرق است، ثبت بین المللی نوروز، فرصت انتقال و صدور ارزش های والای فرهنگی به ملت های غربی است."
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
فریدون مشیری
محمود نیکنامی
مدتی مانده به عید باستانی ، همه اقوام آریائی ، از جمله گلپایگانی ، میهمان نواز و بیزار از تنهائی ، هر کس به فکر کاری ، یکی خانه تکانی ، آن دیگر در تب وتاب تهیه سورسات پذیرائی ، یکی نگران از هجوم تهرانی و اصفهانی با اهل و عیال آنچنانی ، دیگری به فکر بدهکاری به شهرداری و دارائی و بانک کارگشائی در راستای رباخواری ، بچه های دبستانی به فکر دریافت پیک بهاری و افتادن به جان اهل خانه از برای حل چیستانهای علوم ریاضی و کرات سماوی ، پسرهای دبیرستانی به فکرتعطیلی کلاس جبر و تاریخ و جغرافی و دختران پافشاری به ادامه درس تا روزقبل از عید باستانی از ترس خانه تکانی ، و ای عید ! ، ترا که هرچه مرادست در جهان داری ، چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری ....
آنگه شود آغاز ، این عید سر افراز ، بزند بلبل سرمست ، بر شاخه سبز چمن آواز و کند عقده خود باز ، ز هر جا بشوند راهی این شهر فرحناز زتهران وسپاهان و زکاشان و زشیراز ، به صد افه و صد ناز ،و منم دیده بدیدار کنم باز، چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز ، در آ که در دل خسته توان در آید باز ، بیا که در تن مرده روان در آید باز ...
معلوم نیست چرا و چگونه ، شادی استقبال از بهار ، حیات دوباره طبیعت ، وجشن تحول زندگی ، بشارت شکوفائی درختان و آغاز برداشت نعمتهای الهی ، با ذکر یامقلب القلوب و الابصار ، یا مدبرالیل و النهار به جائی رسیده است که محول الحال والاحوال را معنی دیگری بخشیده ، و حول حالنا الی احسن الحال به فراموشی رفته است . مگر قراره چه اتفاقی بیفته ، این همه تشریفات چند ساله اخیر برای چیست ؟ . این همه زحمت و رنج برای افرادی که توانائیمالیشان کفاف زندگی عادی روزمره را هم ندارذ از کجا پیدا شده ؟ یادش بخیر عیدایاون قدیمای نه چندان دور را، چقدر آمدن نوروز شادی آفرین بود . خانه تکانی و زدن چوب روی فرش و زدودن گرد و غبار از زندگی کهنه و شستشوی حوض آب و پر کردنش با آب چاه و شور و نشاط ماهی های قرمز داخل حوض هم بشارتی به طلوع بهار بود پذیرائی ساده بانخود چی کشمش و خرمای دوناله و گندم برشته با برگه زرد آلو و نان برنجی مرحوم حاج حسینعلی و عمو نبی با عطر روغن حیوانی ، یه چائیقند پهلو تو استکان کمر باریک داخل پیش دستی برنجی رو کرسی با ماشته کهرتی و بوی خوش سبزه و سیب و سمنو در کنار قرآن و آیینه سفره هفت سین آبا واجدادی در کنج اتاق پنج دری چه لطفی داشت چطور شد اون نوروزای قدیم که پیر وجوان خصوصا بچه ها برای آمدنش روز شماری می کردند و حضورش را مایه برکت میدانستند و رفتنش را محنت، به کجا رفت ؟ تا کی سیر صعودی تشریفات ادامه پیدا خواهد کرد؟
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گلست و نبید
چقدر خوبه که هر از گاهی باورهایمان را یه مروری کنیم. بد نیست ادم چند وقت یه بار ذهنیات و تفکراتش رو خانه تکانی کنه ..واضح تر بگم.ما در مورد رفتار و افکارمون بیشتر از اونیکه فکر کنیم بر حسب عادت فکر میکنیم و عمل میکنیم. برای چند لحظه بدون تعصب این مطلب رو بخونیم. قبول! قبل از ادامه بحث ازمایش زیر را بخوانید خیلی جالب و خواندنی است: باور ها دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر کیفیت زندگی انسانها آزمایشی را در هاروارد یونیورسیتی انجام دادند : 80 پیرمرد و
80 پیرزن را انتخاب کردند . یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با 40 سال پیش ساختند
. غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخته میشد . خط روی شیشه های مغازه ها ، فرم
مبلمان ، آهنگها ، فیلم های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد را
مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند :
انسانها همان
گونه که باور داشته باشند می توانند بیندیشند . باورهای آدمی است که در هر لحظه به
او القا میکند که چگونه بیندیشد.اصولا فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است .
انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میکنند .. انسانهای
ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و
بدون توجه به تمام مسائل به دنبال
کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند .
حکایت دوم: انیشتین میگفت : آنچه در مغزتان میگذرد،
جهانتان را میآفریند. !
خب منظورم از این خانه تکانی
چیه؟:
علی اکبر جعفری - اسفند 1387 |
عطا بهرامعلی
شعر گلپایگونی
اخیرا چند غزل بنام شعر "گلپایگونی" در فضاهای مجازی ازطرف همشهریان عزیز دیدم ،که سراینده محترم سعی کرده اصطلاحات قدیمی و تقریبا متروک محلی راکه حداقل بیشترشان مربوط به دونسل قبل است ،در آنها بیاورد البته ندیدم که سراینده ، نام آن را شعر گلپایگانی گذاشته باشد بهمین دلیل جهت آگاهی دوستان فضای مجازی که دوست دارند یادی از لهجه های شهرشون بخصوص کلمات ولهجه های قدیمی بکنند و حق هم دارند ، لازم دانستم توضیحی در حد توانم بدهم شاید مفید افتد .راستش این است که ما لهجه ای به آن معنای محلی (حتی مثل خوانسار یا وانشان )هم نداریم.آنچه هست تعدادی اصطلاح ولغات محلی ست که اکثرا اسامی مکانها یا ابزارخاصی است واین درهمه جا وجود دارد، مثل ( سنجون،کوچری،شاخوی،اسپنجه،دمب آسمون،سلواتون ،چون،چونکش،یوزنه،خیش،لپک،لاش خیش....) که در تهران یا هرشهرپارسی زبان دیگر هم همین اسامی خاص وجود دارد مثل:( سنگلج،دروازه دولاب ونارمک....) و بعضی هم همان لغات فارسی است که به غلط تلفظ میکنیم(مثلا قلب را میگوییم قبلم درد گرفت.یا عکس را میگوییم عسک و...برخی کلمات را هم شاید با ریشه ی "دری" آن تلفظ میکنیم وجای فتحه وکسره را عوض میکنیم. مثلا فِشار را فَشار و کَرد را کِرد ادا میکنیم.
تعدادی لغات مانند: پکا، زِپه،اومحله ،لاحِر،طولحومبه و...از اصطلاحانی ست که مصرف محلی دارد یا لااقل درشهرهای دیگر به این شکل استفاده نمی شود.خلاصه اینکه ما بیشتر با لغات رایج فارسی و گویش شهری(پایتخت) یا دیگر پارسی زبانان ،تفاوت در "آوا" داریم تا درلغات.بهمین جهت اگر درشعری (که براساس عروض فارسی یا عربی است) بخواهیم اصطلاحات و آواهای گلپایگان را وارد کنیم بنظر من روح شعر را گرفته وفقط مقداری احساس بومی به آن داده ایم.چرا که آنچه رکن شعر است و شعر را از "نثر" ویا "نظم" متمایز میسازد، موسیقی(آهنگ شعر) و یکی هم مضمون(درونمایه ومحتوا)است. درشعری با اصطلاحات گلپایگانی موسیقی شعر بهم میخورد .مگر اینکه شاعر وبخصوص خواننده ی محلی، موسیقی شعر را با آوا ها جبران کند که اینهم ظرافت شعری آنرا کاهش میدهد (این کم آوردن درلغات شعر واجبار در جبران موسیقی آن بوسیله ی آواها، در بعضی شعرها وتصنیف های "عارف قزوینی" نیز مشاهده میشود که شعرای معاصر مثل "سایه "و.. بعنوان نقطه ی ضعف از آن یاد میکنند).
مساله ی دوم ، در شعرگلپایگانی مضمون (محتوا) هم تهی میشود بعلت اجبارشاعر برای استفاده ازکلمات واصطلاحات خاص،یعنی شاعرتعدادی کلمات لهجه ای در نظر دارد و سعی میکند آنها را بشکلی در شعرخود قالب کند (دقیقا مانند همان مشکلی که بعضی مواقع شعرا با قافیه دارند و تنگ میاید .تعدادی قافیه را کنار هم ردیف میکنند برای آنها شعرجور میکنند فارغ از محتوا و یا ارتباط صدرشعربا ذیل آن ویا ارتباط هربیت بایکدیگر.) که این دیگر شعر نیست بلکه یا نثر است یا نهایتا نظم(که نظم به تنهایی شعر نیست).
لازم است توضیح مختصری در مورد وزن و زبان شعری (بلاخص تا آنجا که به لهجه ی خود ما مربوط میشود) داده شود:
-1وزن از نظرتقطیع هجایی: معمولا متوسط هجا در واژه های ایرانی 3 هجا ست وهر مصرع شعری بطور معمول 6 هجا یا بیشتر است البته در شعر نو طول مصرع کمتر ازین تعداد هم بکار رفته.چیزی که اینجا هست در گویش شهر ما برای اینکه شعر لهجه ای وزن و موسیقی خود را حفظ کند،خواننده باید حتما آشنایی کامل به لهجه داشته باشد تا بتواند در هر سطر با کشیدن هجای کوتاه ویا تند خوانی هجای بلند مجموع هجاها و همچنین وفور قافیه ،موسیقی شعر را زیاد تر کند.
2-ازنظر زبان ،باید گفت شعر عادی زبان نوشتاری مردم باسواد وشهری است. ولیکن شعر لهجه ای زبان محاوره ی همگانی است. در شعر لهجه ای گلپایگان بعلت وجود زیاد هجاهای بلند ،ضرب آهنگ در شعر کُند و اشتیاق و شتاب از شعر گرفته میشود . مثلا همین کلمه ی معروف " آخاله " با دوهجای بلند و یک متوسط یا "دسخاله "، "سوالجال" ، "هرچونکش" ، "جُلقول" ،"چونسوآری"و.... ،نه تنها در شعر بسختی جا میافتد که در محاوره ی عادی مردم شهر هم تاثیر گذاشته است.(بالصلاح گشاد و شل حرف میزنند.)در تلفظ فارسی شهری(یا پایتخت) 23صامت و 6 مصوت وجود دارند. در آوا شناسی/فونتیک مثلا دو حرف «د،ت» صامتی انفجاری بوده و حاوی ضربه اند (مثلا کلمه «درود یا هست »چون درآخرجمله ای بیایند با ضربه زدن تمام میشود.در مقابل دو حرف «ن،م » پایان نوسانات یک تار مرتعش اند(مثلا کلمه «زمستون یا بادوم» نون و میم به آرامی در انتهای جمله تمام میشوندوانگاربسامد/فرکانس آنها در گوش ادامه پیدا میکند.بهمین دلیل در شعر لهجه ای ما بعلت کمبود صامت های 3/4 ارتعاشی مانند«ن » وامثال آن ازطنین و آهنگین شدن شعر کاسته میشود.معمولا وفور مصوت های کوتاه ،تمپوی ترانه وشعر را تند تر و اشتیاق در شنونده را دامن میزند. در زبان محاوره ی ما بسامد/فرکانس مصوت های « او و آ» بسیار بالاست . مثلا شب و روز را تداعی میکند. البته همانطور که در محاوره ی شهری(پایتخت)شایع است،در محاوره ی ما هم بعضی مواقع هست که تبدیل هجای بلند« را و حرف ربط واو» به«O » سرعت بیان یعنی تعداد تلفظ هجا/ثانیه را افزایش میدهد. برای نمونه «شب را بیا نزد ما» میشود« شبو بیا نزد ما»و همچنین « گل وَ گلکاری» میشود« گلو گلکاری» که زمان کوتاه تری در تلفظ میبرند.با این همه در محاوره ی ما گلپایگانی ها معمولا مصوت ها بصورت بیش از حد کشیده و بلند تلفظ میشود و این موجب شده گشاد یا شل صحبت کنیم.مثلا «پس »که حاوی ضربه است ما تبدیل کرده ایم به « پَه »که انفجار وضربه ندارد.حالا اگر به بحث اصلی برگردیم درخواهیم یافت که چرا شعر به لهجه ی گلپایگانی زیبا و آهنگین در نمی آید. بخصوص هر چه تعداد کلمات لهجه ای اضافه شود موسیقی آن گرفته میشود.مثلا طویله را که میگوییم طوۤله بین ط و ل را کاملا میکشیم.و این در شعرکه نه بل در آوا قابل بیان است. و بهمین دلیل اگر شعری یا حتی نثری با لهجه ی گلپایگان را بدهیم آقای حاج مرتضی خوشنویسان مداح وبلبل آستان اهل بیت(علیهما سلام) ،ایشان آنرا با تداخل آوایی بسیار موزون وآهنگین خواهند خواند. ولی اگر آوا را چاشنی نکنند وبخواهند فقط شعرش را بخوانند کاملا شعری بی رمق خواهد شد.
بطور مثال در شعرآقای غیاثی یا مرحوم جهانبخشی آنجا که لهجه ای آمده موسیقی شعرضعیف شده و جهت رعایت قافیه هم اجبارا وبیشتر ازلغات محاوره ی شهری(پایتخت) استفاده گردیده است.شعر نق زدن آقای غیاثی همان غزل معمولی ست که تعدادی اصطلاحات گلپایگان در آن گنجانده شده مثلابرای قافیه از حدود پانزده بیت فقط سه بیت را از اصطلاحات بومی استفاده کرده اند(آحیدر،آقنبر،کُرخر)بقیه معمولی است.اصلا دراین شعربیش از هشتاد درصد لغات محاوره ی شهری (پایتخت )است نه گلپایگانی.و دقیقا به علت استفاده ی در صد بالایی ازکلمات غیر محاوره ای گلپایگانی است که آهنگ و موسیقی در شعرنق نق ایشان حفظ شده است.به طور مثال در شعر نق زدن:
ای اونکه نق و نق کنی از (شر) پکا بیار
خوش باش نگشته چرخ تو چنبر پکا بیار......
گر زندگی فشار بیارد تو قرص باش (مردونه) باش مثل (آحیدر) پکا بیار
این روزگار پایین وبالا خیلی داشته باید باشی چه زهد (آقنبر) پکابیار
مشاهده میفرمایید درین سه خط بغیر ازردیف "پکا بیار" فقط سه تا قافیه بااصطلاح گلپایگانی بکار رفته.ضمنا مصرع پنجم(این روزگار....)کاملا نثر است و موسیقی شعراصلا ندارد.ضمن اینکه در دنباله ی مصرع بعد معنای (باید باشی چه زهد آقنبر) را لااقل بنده نفهمیدم و احتمالا این همانجاست که شاعر گیر تنگی قافیه افتاده. در همین سه سطرکه اتفاقا کلمات لهجه ای بیش از دیگر سطر های غزل دارد ، حدودا تعداد4 تا کلمه ی لهجه ای(شر، پکا،آحیدر،آقنبر) وبقیه حدود تعداد 33 تا کلمه ی معمولی شهری(پایتخت) است که در شعر های شعرا مصرف دارد بکار رفته است. ضمنا کلمه ی مردونه که داخل پرانتزگذاشته شده لهجه ی محاوره ای خاص ما نیست.
حال چنانچه این 4 تا کلمه بجای لهجه ی گلپایگانی کلمات ترکی یا کردی یا انگلیسی بود میتوانستیم ادعا کنیم شعرترکی،کردی یا انگلیسی گفته ایم؟ یا میگفتیم این همان شعر معمولی فارسی است که چند تا کلمه ی ترکی و... در آن بکار رفته است
مرحوم جهانبخشی هم درشعر«آخاله» اصطلاحات بومی بکار برده اند ولیکن در عوض آهنگ وموسیقی شعر ضعیف شده است،مثلا:
(به کوچری برو و پا میونکولی بشین) کاملا نثر است نه نظم وفاقد موسیقی شعری.
من احمد آخاله م از تبار گلفاگون ،که لک زده ست دلم بخ دیار گلفاگون
جهنم است ز دود و دم هوا . تیرون، بهشت اگه طلبی رو به دار گفاگون
به عطر یونه ی تل سنجون دمی خوش باش، نزیک شاخویی و سبزه زار گلفاگون
به کوچری برو و پا میونکولی بشین به اختخون هو ببین آبشار گلفاگون
به وخت یونجی گل قرمزا به صحرا رو ، ببین کرارت دشتو بهار گلفاگون........
اگر در اینجا هم بطورنمونه همان سه خط اول را در نظر بگیریم تعداد 8 کلمه (آخاله،گلفاگون،بخ،تیرون ،تل،سنجون، نزیک،شاخوی) لهجه ی محلی وبقیه تعداد 28کلمه از محاوره ی شهری استفاده شده است.یعنی حدود 20% شعر حاوی لهجه و بقیه کلمات محاوره ای در شعرمعمولی شهری(پایتخت) است. ضمن اینکه در اکثر ابیات برای اینکه با موسیقی و وزن عروضی هماهنگ بشویم اجبارا باید از آوا ها استفاده کنیم.یا اینکه ازاصطلاح محلی صرفنظر و کلمه ی صحیح شعری بیاوریم. و موسیقیی هم که دراین شعروجود دارد به لطف استفاده از قافیه های شهری(پایتخت)ومعمولی است.مثل: تبار، دیار،آبشار،بهار و....که در قافیه آمده اند.این نکته را هم عرض کنم که گلپایگانی های اصیل هیچوقت گلفاگون نمیگفتند بل گلپای گون بکار میبردند.گلفاگون را ( با کسره ی گاف اول) همسایگان محترم خوانساری بیشتربکار میبردند.شاید هم بقصد تخفیف!!توضیح اینکه: این نوشته نه به قصد نقد اشعار این دو بزرگوار بلکه مقصود نظری کلی به اشعاری بود که بنام شعر گلپایگانی مطرح میشود . والا کلیه ی اشعار معمولی ایشان حتما ازغنای کافی برخوردار است.( بانهایت احترام وادب به هر دوبزرگوار. عطا بهرامعلی) 94/11/11