پیام وردپاتکان





پیام وردپاتکان
بنام خدا
در هر خانه ای که کتاب، نوشته یا هر گونه میراثی از پدران و مادران و گذشتگان وجود دارد، با حساسیت
خاصی نگهداری می شود و برای اعضای آن خانه از ارزش و اعتبار ویژه ای برخوردار است. چرا که نشان دهنده
هویت فرهنگی، میراث خانوادگی و ارزش های یک خاندان است. حفظ آثار تاریخی و فرهنگی در یک کشور نیز
همین جایگاه را در بین اعضای یک جامعه دارد و نشان دهنده هویت و تمدن یک ملت است. به ویژه ملتی مانند
ایران که تمدنی بسیار قدیمی و درخشان دارد و در زمانی که بسیاری از جوامع غربی و شرقی هنوز به وجود
نیامده بودند ایران از تمدن غنی و پیشرفته برخوردار بود .
شناسنامه هر کشوری آثار باستانی و میراث فرهنگی آن است. آثار باستانی است که قدمت، تاریخچه و تمدن
هر سرزمینی را مشخص می کند. بنابراین حفاظت و حراست از آنها امری ضروری است به ویژه آنکه نسل های
آینده نیز باید این میراث گرانبها را پاسداری کنند و از هویت اصیل و فرهنگ دیرینه و افتخارآفرین خود برای
نسل های آینده بازگو نمایند .
شهر عزیز ما گلپایگان نیز از این جایگاه جدا نبوده و با قدمت و تمدن هفت هزار ساله خود، همواره جایگاه
ممتازی در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران و نیز فرهنگ و تمدن اسلامی داشته است. وزارت میراث فرهنگی،
صنایع دستی و گردشگری به عنوان مهم ترین نهاد برای حفاظت از میراث فرهنگی در نظر گرفته شده و فعالیت
های درخشان این وزارتخانه در نمایندگی گلپایگان و با همراهی مسئولین و پرسنل دلسوز آن قابل توجه و
ارزشمند است. اما اهمیت حفظ آثار ارزشمند تاریخی و فرهنگی گلپایگان از یک سو و گستردگی و فراوانی آنها
از سویی دیگر، مردم دلسوز و دوستدار فرهنگ و تمدن گلپایگان را برانگیخته تا برای حفظ و نگهداری و معرفی
این آثار فرهنگی و تاریخی و استفاده های بهینه، دست یاری به وزارت میراث فرهنگی و گردشگری دهند و در
قالب انجمن های مردم نهاد به مبارزه با فقر فرهنگی بروند و گامی ارزشمند در جهت حفظ و اعتلای فرهنگ و
تمدن گلپایگان برداشته باشند.
انجمن دوستداران و حافظان میراث فرهنگی گلپایگان)وردپاتکان( با هدف ذکر شده برای آثار تاریخی
گلپایگان در سال 1385 زیر نظر اداره کل میراث فرهنگی استان اصفهان تاسیس شد و بصورت رسمی در سال
1389 با مجوز وزارت کشور به فعالیت ادامه داد. این انجمن در طی سالهای گذشته به موفقیت های چشمگیر و
افتخارات ارزشمندی دست یافت که در نتیجه این فعالیت ها توانست به رتبه برتر انجمن های مردم نهاد میراث
فرهنگی در استان اصفهان در سال 1397 نایل شود.
از مهمترین و شاخص ترین فعالیت های این انجمن می توان به موارد زیر اشاره کرد:
توسعه گردشگری گلپایگان با شناسایی و معرفی جاذبه های گردشگری شهرستان -
راهنمای گردشگری بسیاری از تورها -
تشویق مالکین به بازسازی خانه های تاریخی خود -
رایزنی برای ساخت مستند های معرفی گلپایگان و ساخت مستندها از جمله در شبکه های یک، -
دو، چهار، پنج، خبر، پرس تی وی، هیسپان تی وی، جام جم، اصفهان ، آی فیلم، مستند و ...
- تشویق برای توسعه بومگردی ها
شناسایی آثار تاریخی و تپه ها و محوطه های تاریخی -
کمک به ثبت میراث فرهنگی و میراث ناملموس -
همکاری با مراکز گردشگری گلپایگان -
- شناسایی بیش از 32 محوطه سنگ نگاره و بیش از 36000 بوم سنگی
همکاری با سایر نهادها از جمله اداره اوقاف و اداره کل میراث استان -
حساسیت در خصوص ساخت و ساز در حریم بنا ها محوطه ها -
عملیات میدانی برای جلوگیری از ساخت بنا در اطراف مسجد جامع و منار -
پیگیری جدی مرمت آثار تاریخی به ویژه قلعه وداغ -
پژوهش بر روی حمام ها و مساجد گلپایگان -
پیگیری جدی و ایحاد حساسیت به منظور جلوگیری از آبگیری سد کوچری -
پیگیری جدی برای تاسیس پایگاه پژوهشی سنگ نگاره ها -
عکاسی از آثار تاریخی و گردشگری -
معرفی دشت لاله های واژگون هنده و دره سیب برای نخستین بار -
پیگیری هایی برای پژوهش و مرمت آثار تاریخی تیکن -
پیگیری های اصلاح مرز گلپایگان -
پیگیری به منظور حمایت از برند کباب گلپایگان که منجر به برگزاری جشنواره کباب شد -
پیگیری جدی ثبت گونه سگ آبی گلپایگان -
پیگیری جدی برای احیای صنوبر گلپایگان -
همکاری برای انجام پروژه های عکاسی بناهای تاریخی گلپایگان -
برگزاری چندین نمایشگاه و غرفه فعالیت های انجمن -
پیگیری ثبت صنایع دستی گلپایگان -
پیگیری ساخت المان های شهری با موضوع جاذبه های فرهنگی شهرستان -
پیگیری نامگذاری خیابانها به نام مشاهیر -
تهیه محتوا و انتشار نخستین و دومین سالنامه فرهنگی گلپایگان -
تهیه مولاژ سنگ نگاره ها -
طراحی صنایع دستی با موضوع جاذبه های فرهنگی شهرستان -
انتشار نخستین تقویم دیواری با موضوع جاذبه های گردشگری و فرهنگی گلپایگان -
برپایی نمایشگاه عکس سنگ نگاره های گلپایگان -
اجرای اولین نقاشی دیواری شهری با موضوع سنگ نگاره ها -
مستندسازی برخی از صنایع دستی گلپایگان -
مستند سازی آثار منبت استاد حیدر نیکنام -
بررسی مقالات مربوط به گلپایگان در سفرنامه ها -
جلسات متعدد اعضا با نخبگان و نویسندگان و فرهیختگان و هنرمندان و فعالان صنایع دستی -
گلپایگان .
کمک به تهیه محتوای بروشورهای گردشگری -
- ساخت المان سنگ نگاره ها
چاپ مقالات مختلف در روزنامه ها و سایت های اینترنتی کشوری و محلی برای معرفی جاذبه -
های گردشگری شهرستان
مصاحبه اعضا با خبرگزاری های مختلف -
مصاحبه اعضا با بخش های مختلف خبر صدا و سیما -
ارائه پیشنهاد و همکاری با صنایع منطقه برای معرفی جاذبه های گردشگری و فرهنگی -
شهرستان در سالنامه ها تقویم ها و بسته های تبلیغاتی
پیگیری جدی تابلو های برون شهری شهرستان -
جستجوی اعضا برای جمع اوری اسناد و مدارک تاریخی شهرستان -
تهیه پرونده برای ثبت چندین اثر میراث ناملموس شهرستان -
اقدام به موقع در بررسی آثار مشاهده شده در حفاری خیابان امام -
فعالیت های ذکر شده ،گوشه ای از اقدامات این انجمن می باشد و ذکر جامع همه ی فعالیت
ها از حوصله خوانندگان محترم خارج است.
این انجمن در اذهان عمومی مردم،مسئولین و نخبگان گلپایگان و حتی خارج از گلپایگان که
شناختی نسبت به آن دارند، از جایگاه بالایی برخوردار است. با این وجود مانند هرشخص، سازمان
یا نهاد دیگری مصون از خطا و اشتباه نیست و همیشه برای اصلاح و بهینه نمودن فعالیت های
خود و رفع اشکالات و نقاط ضعف، از مشاوره میراث فرهنگی گلپایگان و راهنمایی های مردم
دلسوز استفاده کرده است.
انجمن وردپاتکان کاملا مردم نهاد بوده و هیچگونه وابستگی فکری و مالی به هیچ سازمان یا
نهاد دولتی و خصوصی و شخصیت های حقیقی و حقوقی و جریانهای فکری یا سیاسی نداشته و
ندارد. فعالیت ها و خروجی های انجمن نیز که نیاز به حمایت مالی داشته، با هزینه خود اعضا یا
حمایت های مالی مقطعی توسط اسپانسرهای خیر انجام شده است. بنابراین دلیلی بر حمایت یا
تبلیغ شخص یا جریان فکری یا سیاسی خاصی توسط انجمن وجود ندارد. اگر موردی مبنی بر
حمایت یا همراهی از شخصیت ها و چهره های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی،... از عضو یا اعضایی از
انجمن وردپاتکان در اجتماعات یا برنامه های مختلف دیده شود، نظر و سلیقه شخصی اعضا بوده و
ارتباطی با انجمن نخواهد داشت. مگر اینکه به صورت رسمی اعلام گردد.
انجمن وردپاتکان همیشه از افراد علاقه مند و خوشفکر و فعال درزمینه میراث فرهنگی
گلپایگان برای پیوستن به این انجمن استقبال می کند. اگر چه محدویت های جزیی و قابل عبور
مانند میزان نگرش و سلیقه افراد و علاقه مندی و فعالیت آنها برای پذیرش، ملاک است، اما تصور
و ترویج این تفکر که انجمن به طور کلی پذیرای عضو جدید برای جذب و فعالیت در زمینه میراث
فرهنگی نیست، شعار بی ارزشی است که برای تخریب انجمن ترویج می شود.
از پروردگار مهربان توفیق بیشتر برای خدمت به مردم شریف گلپایگان در راستای فعالیت های
انجمن وردپاتکان را خواستاریم.
انجمن دوستداران و حافظان میراث فرهنگی گلپایگان)وردپاتکان(
کانال ارتباطی انجمن در فضای مجازی: @vardpatekangolpa

شاگرد اول بودم ، پدرم یادم داده بود،که من همیشه درس بخوانم

 شاگرد اول بودم ، پدرم یادم داده بود،که من همیشه درس بخوانم ، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم ! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند !
عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟
وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم .
پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند !
ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول !
وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!
وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !
چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم
من حتی باریدن برف را هم ندیده ام !
من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم !
من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم
ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !

و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است ،مهندسی که شوخی بلد نیست!
من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!
با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !
من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم ، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم !
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم

یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم !یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !

راستی پدرها ومادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید
و اگر مادرم را دیدید بگویید پسرش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی اس

جشنواره کباب و لبنیات گلپایگان

                    پیام های شهروندان با موضوع  جشنواره کباب و لبنیات گلپایگان




19:3   15 مرداد 1398
اشراقی
بسیار متاسف شدم وقتی اسامی کبابی های شرکت کننده در جشنواره را دیدم و فقط نام یک کبابی به چشم می خورد و بقیه شرکت کنندگان از رستورانها و آشپزخانه های بیرون بر و مراکز اقامتی هستند . هرچند آنان هم غذای خوب در اختیار مردم قرار می دهند اما با روح جشنواره هیچگونه سنخیتی ندارند . لازم است مسئولین و دست اندرکاران جشنواره تا فرصت باقیمانده کبابی های شهر را مجاب کنند تا مثل سال قبل همکاری کنند و جشنواره از اعتبار لازم برخوردار گردد . مدیریت جشنواره در شناخت عوامل تبلیغی و استفاده از امکانات شهر بسیار حائز اهمیت است که معلوم بدان به خوبی پرداخته نشده اس
ت


****************************************************************.

[حسین عبیری گلپایگانی]
با توجه به در پیش بودن جشنواره کباب و لبنیات گلپایگان و از طرفی ما باید بعنوان  شهروندان و دوستداران سر زمین مادری خودمان گلپایگان در ایام  برگزاری جشنواره کباب و لبنیات گلپایگان تلاشهای جدی داشته باشیم تا این جشنواره به نحو احسن برگزار شود که هر چه بهتر برگزار شدن این جشنواره باعث افتخار هر گلپایگانیخواهد بود . بنده با توجه به شرایط موجود یکسری پیشنهادات و ایده های دارم و دوست دارم که این ایده هایم در زمان برگزاری جشنواره کباب و لبنیات جامعه عمل بپوشد،ولی یک مسئله اصلی این است که خود شخص حقیقی من شهروند گلپایگانی برای برگزاری هر چه بهتر این جشنواره چقدر تلاش خواهم کرد. در شرایط موجود زیر ساختاری شهری در گلپایگان این را می گوید که این زیر ساختار شهری  برای برگزاری یک جشنواره با حدود 15 هزار نفر با مشکلاتی روبرو خواهد بود ولی ما می توانیم مانند ایام عید نوروزی که جمعیت زیادی میهمان گلپایگانی ها هستند (گاهی تعداد میهمانان نوروزی بیشتر همه شهروندان و روستایان خود گلپایگان هستش)و  با توجه به همین مشکلات شهری در ایام نوروز به همه این عزیزان میهمان خوش می گذرد پس  با کمک همه شهروندان و روستاییان عزیز جهت کاهش مشکلات شهری در ایام جشنواره می توان جشنواره خوبی برگزار کرد .

شهر گلپایگان در ایام جشنواره با سه مشکل  ترافیک، پذیرایی و شب مانی  روبرو هستش،ولی با همت مردم ، کسبه و ادارات و سازمانهای دولتی شهر گلپایگان می توان شرایطی را فراهم کرد که این جشنواره به بهترین نحو ممکن برگزار بشد و باعث افتخارات همه مردم شهرستان بشود ولی مشکلات این امکانات شهری ما در ایام برگزاری جشنواره  چیست

1- ندید حق شهروندی در هر جامعه ای ناپسند و زشت است ولی وقتی جمعیتی از مردمان خود شهر و روستاها بخواهند در یک جشنوراه ملی در حد یک شهرستان مشارکت داشته باشند لذا در زمان برگزاری جشنواره باید دواطلبانه از بعضی از حقوق و مزایای شهری خود در زمان برگزاری جشنواره  چشم پوشی کنند و امکانات شهر و روستا را در اختیار میهمانان جشنواره قرار بدهند.برای مثال می توان به نکاتی چون استفاده نکردن مردم شهر در این دو روز از ماشینهای شخصی بویژه  در محدوده شهر که قرار است بخشی از جشنواره برگزار بشود مگر در مواقع ضروری2-در ایام برگزاری جشنواره بخشی از حمل و نقل عمومی شهری باید در اختیار جشنواره باشد در این دو روز جشنواره، مسئولین برگزاری جشنواره اگر احساس کردن در حمل و نقل عمومی شهر  کمبودی وجود دارد می توان با رایزنی مسئولین شهری از امکانات حمل و نقل عمومی شهرهای هم جاور استفاده کرد برای نمونه حضور صد دستگاه مینی بوس و صد دستگاه اتوبوس می تواند بیش از شش هزار نفر شهروند را جابجا کند با کمترین ترافیک و کمترین راهبندان .3-یکی از راهکارهای که می توان برای رفع ترافیک در ایام جشنواره انجام داد در ورودی های شهر پارکینگهای آماده کرد و میهمان غیر گلپایگانی که شماره پلاک ماشین آنان مشخص است اگر دوست داشتند ماشینهای خود را در این پارکینگها گذشته و از همان وسایل حمل نقل عمومی تا پایان مراسم استفاده کنند و با برنامه ریزی دقیق این میهمان را می توانند از مناظر طبیعی مانند بازدید از سدها و یا جاذبه های گردشگری و آثار باستانی و یا حتی حضور در مراسمهای جشنواره که با این مورد قابل کنترل هم هستش و بابت این حمل و نقل از توریستهای گرامی هزینه گرفت شود4- با توجه به ازدحام بازدید کننده همه عزیزان گلپایگانی که در ایام برگزاری جشنواره میهمانی بهراه دارند حتما همه مسئولیتهای میهمانان عزیز را خودشان بر عهده داشته باشند تا مکانهای عمومی شهر مانند هتل و یا مهمانپذیرها در اختیار افراد غیر بومی باشد5- با توجه به اینکه صرف غذا در حاشیه و کنار مراسم جشنواره می تواند ازدحام ساز و مشکل آفرین باشد لطفا شهروندان و میهمانان عزیز فقط در رستورانها غذا میل کنند چون هم مورد بهداشتی فردی و هم بهداشت عمومی در این مراکز بسیار قابل کنترل هستش.6-با توجه به مشکل شب مانی میهمان عزیز در ایام جشنواره در صورت کمبود جا خیلی از شهروندان گلپایگانی می توانند مانند مردم شمال کشور در این دوشب بخشی از اتاقهای خود را در اختیار بازدید کنندگان قرار بدهند ولی راهکار آن این است که یک سایت برای این برنامه زیر نظر مسئولین شهری راه اندازی بشود و مردم با مراجعه به اون سایت مکان اقامت خود را انتخاب کنند.
7-برنامه ریزی صحیح برای اجرای برنامه های گوناگون در دو روز در مراسمهای مختلف جشنواره در مکانهای متفاوت می تواند از ازدحام افراد در مکانهای مانند پارک ساحلی و پارک جنگلی جلو گیری کند و توزیع امکانات عمومی از قبیل استقرار تانکهای آب شرب آشامیدنی و آب غیر شرب جهت شست و شوی یا کیوسکهای فروش تنقلات و همچنین استقرار توالتهای عمومی در مکانهای مناسب به صورت موقت می تواند باعث برگزاری بهتر مراسم جشنواره باشد.
*************************************************************************************************************

پروین اعتصامی (اختر چرخ ادب)

محمّدحسن توکّل گلپایگانی

پروین اعتصامی
(اختر چرخ ادب)

                                                  

نتیجه تصویری برای اختر چرخ ادب پروین

                    

چند روز پیش سخن از پروین اعتصامی پیش آمد. دوستی گفت:«می دانی چرا از پروین سخن نمی گویند؟ برای این است که پروین زن بوده است!» از این سخن و داوری درگذشتم. امّا برای تنظیم مطالبی در اندازۀ یادداشتی و یادکردی بس کوتاه از این زن کم نظیر در تاریخ شعر و ادب گذشته و معاصر ایران، یعنی «اختر چرخ ادب، پروین»! هم دیوان شعری اش را فرادیدگان و مطالعه قرار داده، هم به دیدگاه ها و نقد و تحلیل و نظرها دربارۀ او به ویژه از سوی بزرگان علم و ادب توجّه کردم تا چه می یابم و چه داوری هایی پیرامون شخصیت ادبی، انسانی، اخلاقی و در یک کلمه: «پروین بودن و شدن پروین» دارند؟! و این شیوۀ همیشگی ام بوده و هست که تلاش کرده و می کنم تا در اندازۀ ممکن و توان و دریافت بی پیرایه و بی هیچ نیاز به تحسین یا بیم از واپس زدن نوشته ها و مطالبم، راه را و پژوهش و نقد و نظر و تحلیل در هر موضوعی را پی گیرم. با این روش و هشدار به خویش در زمان و شرایط که:
 
...غنیمت شمر، جزحقیقت‌مجوی
که‌باری‌است فرصت،دگربار نیست *
 
از سویی بر این باور بوده و هستم و به تجربۀ سال ها آموزگاری و تدریس و قلم زدن و در عین حال زیستن در این فضای زیستی و فرهنگی ویژه!! آموخته ام و به خویشتن وجودی ام پیوسته نهیب زده و می زنم که:
 
زگنج وقت نوایی ببرکه شبرو دهر
زمانه بر تن ریحان و لاله و نسرین
به رایگان بَرد این گنج رایگانی را
بسی  دریده  قباهای  پرنیانی  را
 
بنابرین باید از فرصت ها بهره برگرفت و کاری کرد، هرچند کوچک امّا درست و بی هیچ چشمداشت تمجیدی یا ترس از سنگ اندازی ها و بدزبانی ها و ناسپاسی ها - به ویژه در این جامعه و این فرهنگ! از سویی این یک اصل طبیعیِ زیستیِ ما آدم هاست- دست کم در آبشخور فرهنگی موجود ما که:
به عهد و یک دلیِ مردم، اعتباری نیست  که‌همچو دورجهان،سست‌عهد بودانسان! (136)

و با این روش و منش و داوری که بی هیچ تندگویی یا پنداری نا به جا:

گـهی گـران  بفروشندمـان و گـه ارزان به نـرخ سـودگـر دهر اعتباری نیست ! (54)

پس می سزد تا این پیام جهت دهنده و راه آموز و نیروبخش را آویزۀ گوش قرار داده، به طرح سخن پرداخته، درس گرفتن را به موضوع فراروی بپردازیم. باشد که مفید افتد:

بـه فـردا چـه مـی افـکنی کـار امروز
 بخـوان آن کسـی را کـه مشتاق اویی (46)
مطلب را با این تمثیل قدیمی ژاپنی پی می گیریم که می گویند:
« The fortune - teller can not see his own future»
یک گویندۀ سرافزار و جاودانه نمی تواند آیندۀ خویش را بنگرد، و به تعبیری پیش بینی کند. دلیلش نیز روشن است. زیرا گوینده نیک نگر، بیش از هر چیز به سرنوشت نیک انسان ها می اندیشد و بر این بنیان سخن می گوید. در نتیجه، نخستین پیام بیانی او این است که: ای انسان -زن یا مرد- راه را و رفتن را و شیوه زیستن و عمل کردن در هر زمینه ای را دگر باید کرد! و این «دگرسازی» (تحوّل) از خود انسان و فرد او آغاز می شود. سپس همه جا گیر می گردد. و با زبان زد گردیدن یک اندیشه و اثرگذاری آن در متن جامعه و مردم، موافق و مخالف،  سر بر کرده با نقد و نظر و تحلیل آن سبب می شوند تا به حیات و نفوذ خود ادامه دهد یا از حافظۀ زمان و تاریخ به در رود. و این سرگذشت همۀ اندیشه ها و طرح و نظرها بوده و هست. به گونه ای که دیدگاه ها و اندیشه های یک گوینده یا نویسنده پیش از مرگِ صاحب اندیشه واپس زده و فراموش می شود یا برعکس.
هرچه زمان بیشتر می گذرد چشم انداز فکری، هنری و بینشی گوینده ای بارورتر، فراگیرتر و مورد پسندتر واقع می شود. و سینه به سینه و نسل به نسل در میان جامعه  و مردم جای باز کرده، خود را می نماید. و دیگر گوینده یا نویسنده در حیات نیست تا جاودانگی پیام فکری و هنری خود را بنگرد. سخن در این باره زیاد است و بیش نوشتن را نیاز نمی دانم و اصل موضوع را پی می گیرم. بحث از ادب و ادبیّات و هنر بزرگ شعر و آموزه های آن است و در نظر داشتن سروده های یکی از شعرای معاصر ایران: پروین اعتصامی. زاده اسفند 1285 شمسی در تبریز. با رجوع به دیوان شعری پروین است که در می یابیم در سراسر آن دو اصل پی گرفته می شود: «خودشناسیِ همراه با خودباوری و خودپردازی». همین و بس! و رمزوار جاوادنگی پروین درهمین نکته است. زیرا پروین دیگر یک نام و عنوان نمی باشد که با دفن او در حرم مطهّر حضرت فاطمۀ معصومه (س) در قم، پیام آموزه های انسانی-اخلاقی و عرفانی اش نیز از حافظۀ زمان و تاریخ و انسان به در رود. مهّم هم نیست که به ویژه کسانی از پروین و سروده هایش سخن نگویند یا که آموزه هایش را نپسندند یا که حتّی سروده ها را از آن او ندانند -چنانچه در زمان خود او چنین کردند، از روی حسادت یا ناباوری یا جز آن که نگارنده را با این مقوله ها کاری نبوده و نیست.

                                      نتیجه تصویری برای پروین اعتصامی

 


به هر روی سخن از پروین است و سروده ها و آموزه های او. کسی که «در میان زنان سخنور، شاعری است یگانه و پایگاه وی در شعر از بسیاری مردان شاعر نیز والاتر است.» (چشمۀ روشن/یوسفی). زنی که به گفته استاد عبدالحسین زرّین کوب در «با کاروان حُلّه»: «مردانه در قلمرو شعر و عرفان پیش رفت» و استعداد خویش را به بهترین صورت ممکن بروز داد

نتیجه تصویری برای با کاروان حله

و «شهرت او اولّین بار در 1308-1311  شمسی بود که مجموعۀ «امثال و حکم دهخدا» به چاپ رسید و قبول عام پیدا کرد. و مرحوم علی اکبر دهخدا  ابیاتی از او را در ضمن امثال و حکم نقل کرد. آن هم در ردیف نام ملک الشّعرای بهار، ادیب پیشاوری، یحیی دولت آبادی و رشید یاسمی آورد. بعد هم در «لغت نامۀ دهخدا» (1338) نام پروین و شرح حال جامعی از او که ظاهراً قسمتی از آن به خامۀ مؤلف بود، انتشار یافت. و در 1300  اشعار او در «مجلّۀ بهار» به چاپ می رسید».

نتیجه تصویری برای امثال و حکم

 مرحوم ملک الشّعرای بهار بر چاپ نخست دیوان پروین(1314) دیباچه‌ای وزین، مبسوط و در عین حال، معرّف شخصیت انسانی-ادبی و اخلاقی او و ذوق شعری و استادی اش در انواع سروده ها، قطعه، مثنوی، قصیده، و غزل نوشته است. سعید نفیسی که خود پژوهشگری ادبی است، می نویسد: «با رجوع به دیوان پروین، در می یابیم که از گذشتگان و سرایندگان زمانِ ما، کسی این سرنوشت را تاکنون نداشته است». علّامه محمّد قزوینی با مطالعۀ دیوان شعری پروین، علاوه بر تقریظی که نوشته، سخت شگفت زده می شود که در مرکز ایران آن زمان، این وجود ظهور کرده است با «اشعاری در درجۀ اوّل از فصاحت و سلاست و تناسب که لفظاً و مضموناً و فکراً با بهترین قصاید اساتید و مخصوصاً ناصرخسرو ... و با خالی بودن از جمیع عیوبِ فنّی به راستی جای بسی تمجید و تحسین است.» دکتر محمّد معین می نویسد:« پروین از معروف ترین شاعران زمان بود. ... اندیشه های وی " نو" و متضمن نکات اجتماعی و اخلاقی  و انتقادی است. تمثیلات و اندرز های حکیمانه و تفکّرات او مایۀ شگفتی است. ... در آثار خود مانند مادری مهربان با فرزندان دل بند خویش سخن می گوید. واقع بین است و تلخی های حیات را به نیکی درک می کند و ارائه می دهد». استاد یوسفی می نویسد: «پروین در مسائل اخلاقی و اجتماعی بی گمان از سرچشمۀ افکار گذشتگان بهره مند شده امّا نه آن که سخنش رنگ تقلید و تکرار پذیرفته باشد. بلکه در اندیشه و  طرز بیان از اصالت برخوردار است». در «با کاروان حُلّه» می خوانیم: «قصاید پروین بر شیوۀ ناصر خسرو و احیاناً نزدیک به سنایی و مسعود سعد، قطعات از تأثیر انوری، مثنوی هایش یادآور نظامی و مولوی و سعدی است. و به قدری صبغۀ شخصی دارد  که به دشواری می توان نشانه ای از اقتباس را در کلام وی به دست آورد». همچنین استاد زرّین کوب می نویسد: «پروین تفاوت اهل طریقت را با اهل شریعت به ایهام بیان می کند. در سرودۀ «دزد و قاضی»، نقد اجتماعی او را و جنبۀ شخصی فکر پروین را می توان دریافت». سروده های پروین در جهت «الزام دین و اخلاق و تقوا و عمل بود». همچنین است سروده های «کودک یتیم و برزیگر فقیر ... که حاکی از عمق احساس انسانی و اخلاقی اوست». بنابراین شیوۀ «آنچه مطلوب اوست و به اعتقاد او استقرار عدالت و غلبۀ خیر و محبّت را در عالم ممکن می سازد، تربیت اخلاقی است». و به همین دلیل «پروین قبل از هر چیز، شاعر تربیت و شاعر اخلاق است. امّا تربیت و اخلاق او مبتنی بر اندیشۀ عرفانی است». و «عرفان پروین با همان تمثیل ها و تصویرهایی که نزد امثال سنایی و عطّار و سعدی و مولاناست، به بیان می آید». و در عین حال، آموزه های تربیتی-عرفانی پروین که در«سرودۀ لطف حق» از لحن و فکر مولانا، و در «صید پریشان» و «کعبۀ دل» از سوز و حال عطّار نشان دارد؛ با توجّه به روح عصر، عرفان مبنی بر سعی و کمال و ... جلوه دارد». مرحوم بهار در پیش درآمد دیوان پروین می نویسد: «سروده های او در معانی، بین افکار حکما و عرفاست. و این جمله با سبک و اسلوب مستقلّی ترکیب یافته و شیوه ای بدیع به وجود آورده. اشعار او با آهنگ های تازه ... دلِ شکسته و خاطر افسرده را پس از آن بیانات حکیمانه و تسلیت های عارفانه به سوی سعی و عمل، امید حیات، اغتنام وقت، کسب کمال و هنر، همّت و اقدام، نیک بختی و فضیلت راهنمایی می کند». و زبان سروده های پروین «زبان ناصرخسرو، سعدی و حافظ را فرا یاد می آورد». و چونان که «فیلسوفی عارف می گوید: در دریای شوریدۀ زندگی با کشتی علم و عزم، راه نورد باید بود و در فضای امید و آرزو با پر و بال هنر، پرواز باید کرد». پروین بی هیچ گزافه یا زیاده پردازی «در قطعات خود، مهر مادری و لطافت روح خویش را از زبان طیور، مادران فقیر، و بیچارگان و ... بیان می کند». هم اوست که «گاه مادری دل سوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگی با ملّای رومی و عطّار و جامی همقدمی دارد». و راستی را این «افکار لطیف و پر شور اوست که به صد هزار جلوه بیرون آمده و سزاوار است که با صد هزار دیده آن را تماشا کنند». و این پروین است؛ زنی دل نگران، با عاطفه ای در اوج و با تشویش و اندیشۀ مادری که بیش از هر چیز به سرنوشت فرزندان خود می اندیشد و هنرمندانه راه زیستن و تربیت اخلاقی را می نماید و خوانندۀ سروده هایش را «به صد رنگ آمیزی و افسونگری اندوهگین می کند و متفکّر می دارد و به ندرت می خنداند». و نگارنده پس از چندین بار مرور پژوهشی دیوان پروین به این نتیجه رسیده که فضای فکری و بینشی پروین به اندازه ای جدی و سرسخت است که اصلاً با خندیدن و مزاح گویی سر و سِرّی ندارد. سال ها پیش موضوع پژوهشی را به یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد ادبیّات برای پایان نامه اش پیشنهاد کردم: «دو حماسه، دو نگاه - فردوسی و ناصر خسرو»، حماسه ملّی و آیینی. پسندید و برگزید امّا نیک از انجامش برنیامد. زیرا در حَماسه چکاچاک شمشیر و خون و پایداری و شکیبایی و استوار گامی و تمامی دردها و رنج ها و فشارها و سرسختی ها و زخم پذیری ها و ... را با جان و دل و با همۀ وجود و عشق و ایمان پذیرفتن و آه برنیاوردن، از میدان به در نرفتن و نلغزیدن و هرگونه پل بازگشت یا واپس زدن و تسلیم گردیدن را پشت سر ویران کردن و همۀ روزنه های امید به برگشت را فرا روی خود بستن و صاعقه وار به پایگاه های حریف یا حریفان یورش بردن و تماماً را در هم شکستن و ... مطرح است و اصل نخستین حماسه است. چنانچه در مقالۀ «کجا خیزد از کار بیداد، داد؟!» پیرامون شاهنامه و حماسه نوشته ام و تکرار نیاز نیست. امّا بر این باورم که سروده های پروین گونه ای حماسه است چون منطق الطّیر عطّار در بخش عرفانی و حماسه اخلاقی است چونان سروده های زُمخت اخلاقی ناصرخسرو. حتّی با وجودی که«شریان فکری و بینشی پروین» سرشار از عاطفه و محبّت و دیگر دوستی است، و از سویی به قول مرحوم ملک الشّعرا «عشق که تنها چاشنی  شعراست» آن گونه که در سروده های دیگران معمول و معروف است، هرگز رنگ و بویی و نمایشی ر دیوان پروین ندارد. و ملک الشّعرای بهار در دیباچه دیوان پروین، چاپ نخست -سال 1314- می نویسد: «هرچند شاعر مستوره را عزّت نفس و دورباش عصمت و عفاف، رخصت نداده است که یک قدم در این راه بردارد، امّا باز چون نیک بنگری، صحیفه ای از عشق تهی نمانده است. لکن نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون درس می دادند ... آن عشقی که اتفاقاً امروز مفهوم حقیقی خود را از کف داده و جز الفاظی چند بر زبان مقلّدان مکتب قدیم از آن برجای نیست. چنین عشقی ... در این دیوان نمی توانست به وجود آید. زیرا با حقیقت گویی مخالف و با شخصیت گوینده نیز مغایر بود». آن گاه مطلب را به این صورت ادامه می دهد: « ... و می رسیم به عشق واقعی، عشقی که شعرای بزرگ بدان سر نیاز فرود آورده‌اند. عشقی که به حقایق و معنویات و معقولات وابسته است. عشقی که بنیان آفرینش انسان بر آنها نهاده شده است. چنین عشقی مال این دیوان است. هنر بزرگ او این است که توانسته این معنی بزرگ را همه جا در گفتار خود به شکلی جاذب و اسلوبی لطیف بپروراندو حقیقت عشق را ... مانند میوۀ پاک، با رخشندگی نور و چاشنی روح، بر سر بازار سخن رواج دهد». و همین عشق به ارزشها و حقایق است که پروین را شیفته سار و عاشقانه وا می دارد تا «همۀ روی او با مردم زحمت کش و محروم باشد» و چنانچه در «چشمۀ روشن» می خوانیم: « عواطف بشر دوستی و حمایت از مردم محروم و یتیمان و سال خوردگان و ستمدیدگان -که در شعر پروین به صورت واکنش روحی لطیف و مادرانه بروز کرده- از درون جان او جوشیده و سرشار از صمیمیت و صداقت است و رنگ ویژۀ طبع و ذوق وی را دارد».
پروین در سروده هایش شیوۀ «مناظره» را پی می گیرد و مفاهیمی را که در نظر دارد از این راه و به بهترین صورت و هنرمندانه بیان می کند. دکتر حشمت مؤیّد -استاد دانشگاه شیکاگو- در پیش درآمد محقّقانه اش با عنوان «شخصیت و شعر پروین» بر کتاب «نوحۀ بلبل» می نویسد: مناظره سه ضلع دارد و طرف سوم، استنتاج شاعر است که شامل نکات اخلاقی و اجتماعی و اندیشه های حکمت آمیز است. و پروین از جهت کیفیت و کمّیت از همۀ گذشتگان که در مناظره مهارت داشته اند، چونان که عنصری، سعدی، اسدی، معزّی، انوری، نظامی و عطّار در الهی نامه، فراتر رفته است» و به خوبی و به واقع در اختیار این شیوه هم «استقلال اندیشه خود را نشان داده است». و تماماً و بی هیچ زیاده پردازی «حاوی نکات اجتماعی است. و به ویژه در حمایت از مردم زحمت کش و مظلوم جامعه و انتقاد از فقدان عدالت که شعر پروین از این روی هم ممتاز است». و بنا به تعبیر پدر سخن شناس شاعر، مرحوم اعتصام که خودش نویسنده -به زبان فارسی و عربی.. -، مترجم، پژوهشگر و برخوردار از ذوق سرشار ادبی است؛ و پدر و مربّی و معلّم پروین، می گوید: «شعر پروین ، شعر اوقات و احوال و اشخاص نیست. شعر تربیت و تهذیب و تعمیم اخلاق کریمه است. ترانه روح افزای مهر و عاطفت و فضیلت است. نغمه جذّاب سعی و عمل و اقدام است. سرود بیداری و پرهیزگاری و رستگاری است». دکتر سرّامی، استاد کنونی دانشگاه علّامۀ طباطبایی، که هم شاعر است و هم پژوهشگر در سال 1352 در بزرگ داشت پروین، مقاله ای با عنوان:
دزد اگر شب گرم یغما کردن است
 دزدی حـکام روز روشـن اسـت ! 

نوشته و حق سخن را آن گونه که بایسته است در زمان و شرایط به انجام رسانیده است. و مهم تر از هر چیز عنوان نوشته است که از دیوان پروین برگرفته است. آن زن بزرگ و نیک نظر و کم سخن و بیش اندیش و دردشناس و واگو کنندۀ درد و درمان زیستی فردی و اجتماعی -در زمان و شرایط- آن هم در «محیط بستۀ فرهنگی و اجتماعی که پروین در آن زیسته و اشعار خود را سروده است» (چشمۀ روشن/یوسفی). و با وجودی که تحصیلات پروین در دبیرستان آمریکائی تهران بوده و حتّی از ادبیّات غربی هم اثر پذیرفته و تاحدودی «غرب زدگی» در مفهوم گستردۀ آن و گزینش چهره های فکری، فرنگی و اقتصادی و ... دنیای از ما بهتران، خیلی از مدّعیان علم و پژوهش و شعر و ادب و اخلاق و رفتار را، سر و دست و قلم درباخته، شیفته و جذب خود نموده و «سراپا غربی شدن و زیستن» را به خود و دیگران فرا داده اند؛ این پروین بود که استوار و نستوه -نمی نویسنم مردانه- در ایستاده، در نمونه های برگرفته از آبشخور فرهنگی غرب نیز به نظر دکتر یوسفی در «چشمۀ روشن» : «... هم حالت تقلید ندارد، بل نوعی تأثّر و حسن اقتباس است، حاکی از استقلال اندیشه و قریحه ای آفریننده» و تا کسی فضای فکری ویژۀ اواخر دوره قاجار تا فروردین 1320 که پروین پس از یک بیماری کوتاه مدّت حصبه، و در 35 سالگی، جهان را بدرود گفت، نشناسد و پژوهشگرانه و چند سو نگر و دانشورانه و خردورزانه و بی هیچ وابستگی به گروه سیاسی یا جز آن یا بیم از دسته ای خاص در زمان، داوری ننماید، در نمی یابد که پروین در چه جاگاه ارزشی انسانی- اخلاقی و موضع بان اصالت انسانی، و مدافع حقوق او -زن یا مرد-، به ویژه طبقات محروم بوده و امروزه نیز در همان جایگاه است و نگاهش به «مردم» است و سروده هایش نیز برای همین «مردم»! و با وجودی که پس از پایان تحصیل -چنانچه نوشته اند (یادنامۀ برگزیده سخنوران)- : «به او پیش نهاد شد به خدمت دربار درآید، امّا نپذیرفت». در صورت درست بودن مطلب بیش از هر چیز مربوط می شود به روحیۀ خاصّ او که از جنجال های زندگی واقعاً گریزان بود، چه رسد به محیط آلودۀ سیاست در زمان که باز کردنش کار این مقاله نیست ...

نتیجه تصویری برای  چشمۀ روشن

 به هر روی چنانچه در کتاب «از صبا تا نیما ج3» می خوانیم: «پروین از خود و خواهش های نفس خود و از دل بری و دل ربائی زنانه سخن نمی گوید. از نکات فلسفی-کلاسیک و معمول و معروف در مراکز آموزشی و سربندی های عمر بر بادده هم- آگاه نیست ... و از شعر و هنر خود تنها چشم به اصلاحات اخلاقی و اجتماعی دارد». بر این بنیاد است که به روشنی و بی هیچ زیاده پردازی می توان گفت و داوری کرد که: «شعر پروین با مضامین نو -آن هم با توجّه به جغرافیای سخن و زمان و شرایط و نیازها- و با علاقه و دل سوزی به حال بینوایان ممتاز است. او مدافع حقوق رنج بران و رنجدیدگان و شریک درد و غم آنان و به گونه ای فشرده، سخن گوی پرشور و پا برجای تیره بختان است». پروین هرگز به آرایه بندی ها و رنگ و بوی کلام که در ادبیّات ما معمول و معروف بوده و هست، توجّهی ندارد و «زبان او با وجود رعایت کامل تکنیک شعر کلاسیک، ساده و روان و بسیار زیبا و دل نشین است» (از صبا تا ...). پروین مسائل پیرامون را می بیند، گونه های سالوسگری و نابرابری و حق کشی ها و بزرگ منشی ها و قدرت گرائی ها و بر روی استخوان محرومان، کاخ های هوا و هوس و ریاست خویش را بنا کردن و ... را می نگرد و نه که تنها بشنود، بل می نیوشد و از درون آسیب دیده اش «مروارید سخن» را در آویزه ادبیّات از قطعه و قصیده و مثنوی ... به نمایش می گذارد تا دیگران ببینند، بخوانند، بیندیشند و برای دگر ساختن سرنوشت خود و اصلاح آن اقدام کنند. زیرا:
(The eyes can say as much as the mouth)
چشم ها می توانند بیش از دهان ها سخن بگویند! پس باید در هر زمان و با آگاهی و آزادی و بی تعلّق یا بیم یا منفعت؛ چشم ها را -به قول سپهری- شست و جور دیگر دید و داوری کرد و اقدام و عمل. پروین به راستی این گونه بود. در قطعه «ستم اغنیا»، شاید برای نخستن بار آن هم «در چنان محیط آلوده، سخنی بی باکانه، از یک زن»  به نام پروین فضا را می انبارد و گوش های پنبه در گذاشته و ناشنوا، و چشم های خیره شده به قدرت و مُکنت و نابینا را نهیب می زند و به بیداری و درد آشنایی فرا می خواند. به همین صورت در قطعه های دیگر که به قول مرحوم بهار «روح دیوان پروین است»، آدرس ها را نشان می دهد و چه بایدکرد؟! را. و خود هم «پیدایی است پنهان در سخن» :
درسخن‌مخفی‌شدم،چون ‌رنگ‌وبو در برگ‌گل      هر که خواهـد دید، گو اندر سـخن بیـند مرا 

امّا افسوسا! که سروده های «زورکی!» -به گفتۀ بهار- و آبکی و بی معنی و بی جهت و بی رنگ و بوی و بی روح، دیروز و امروز جای گزین «دل سروده های» امثال پروین شده است. و به بیان نویسندۀ «چشمۀ روشن» ؛ «هنوز قدر بلند این شاعر در ایران چنان که باید شناخته نشده. و بهترین راه شناخت او خواندن آثار وی، تأمّل در مظاهر اندیشه  و هنر اصیل پروین است. کاری که کمتر بدان پرداخته ایم»! در پایان این بخش از سخن و معرّفی پروین از نگاه و بیان استادان بزرگ و پژوهشگران زبان زد ادب و ادبیّات فارسی این سفارش نهائی ملک الشّعرای بهار در دیباچۀ دیوان پروین را می آورم که: «سخن شناسان را به خواندن این دیوان دعوت کرده» از همگان می خواهد تا ازگلستان شعر پروین که انباشته «از صفا و خلوص، تصویر زندۀ طبیعت، تنوّع و تجدّد در اندیشه و وارستگی از عقاید رایج و حاکم بر جامعه است» و از چنان «اصالت و استقلال» و «درد آشنایی و جهت دهندگی انسانی» و «آزادمنشی» و «آزاده پروری» برخوردار است که راستی را نه خواندن و شب زنده داری با این دیوان ملالت آور است، نه خستگی آور. و چون دل سروده های این گلستان از درون رنج دیده برآید، لاجرم بر دل نشیند و به هر زبانی هم در خور برگردان است و قابل بهره برگرفتن! هر چند سرنوشت پروین بود آن گونه که بود و دید و سرود:
ای گل،تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟
رفتی به چمن،لیک قفس گشت‌نصیب
 جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دید؟! 

در این گاه از خود می پرسیم کدام پروین و در چه جایگاه گلستان ادب و ادبیّات فارسی؟ و پاسخ را به گفتۀ بهار، پروین برخوردار از: «لطف بیان و دقّت معانی و ذوق ابتکار» که در عین استقلال فکری: «طرز بیان ناصرخسرو را در تمثیلات سنایی، و استغنای حافظ را در فصاحت و صراحت سعدی می نگرد» و چونان که: « حکیمی عارف و عارفی حکیم و ناصحی پاک سرشت جای به جای در خودنمایی و جلوه گری است»! پروینی که محمد حسین شهریار که خود، مرد سخن است و عشق و هنر، در قطعه ای این گونه از او یاد می کند و او را به جامعه و مردم ادب دوست می شناساند:
سپـهـر ادب راسـت ، پـرویـن سـتاره
بلـند آسـمانی اسـت ، دیـوان پـروین
ســزد ، چــون بلـند آیـتی آسـمانـی
 جـهـانی ،  سـوی ایـن سـتاره ‌‌نظـاره
در آن اخــتران  هــنر  بـی  شــماره
بـه دیـوان پـرویـن ، کـنند اسـتخاره! 
پروینی که به واقع: «کم می گفت و بیش می شنید». چه این که می دانست: «پرگو، یاوه‌گوست» (المِکثارُ مِهذار) و «آنان که زیاد و از اندازه در گذشته حرف می زنند، درد و تأسّف را که در عمل کم می آورند»! پروینی که «بیشتر با تنهایی الفت داشت و بیش می اندیشید». و خواهانی اش این بود که: «در انبوه جمعیّت، تنها باشد و در بی کسی و تنهایی هرگز احساس ضعف و کمبود نکند. مباد که سراب جمعیّت خیره اش کند و او را از خود بگیرد و در نتیجه «کینه توز و حسود گردد» که این اوج بیچارگی یک انسان است، هر کس و در هر جایگاه که می خواهد باشد - زن یا مرد! پروینی که با این شیوۀ زیستی و تربیتی و خود پایداری و خودپروری (دقّت) هرگز این «قیمتی دُرّ لفظ دَری» و «کلام و کلمه» را «در پای خوکان زمان»، همان «اَشباه الْرّجال» به بیان حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه، برخی ننمود. و قلم را که خدای بزرگ به آن سوگند می خورد - وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ - و دل سروده هایش را در سمت و سوی منافع و ثبات قدرت قدرتمندان غارتگر در زمان - و دست کم تا هنگام مرگش 1320- هرگز به کار نبرد. و هرگز مدحی و ستایشی نگفت -آن سروده های معمول و معروف در سراسر تاریخ ادب و ادبیّات از عنصری و فرّخی و منوچهری و انوری و معزّی و ... گرفته تا حتّی سعدی و حافظ در قصایدشان و دیگران- که بخواهد خود را «سگ ممدوح»! بشمارد و آن گوید و سراید که دراز شدن دامنه سخن را از بیش نمونه آوردن، خودداری می کنم.
آری! پروینی که در اندیشه است و اقدام تا راست و درست بگوید و این شیوه در درازمدّت در میان جمع و جامعه به گونه ای «فرهنگ» درآید؛ فرهنگ راست گویی و درست کرداری، امّا در می یابد که به ویژه در میان برخورداران قدرت و مُکنت که هر یک، خلق را به «رخت وچوب شبانی» فریفته اند و آن «پارسا که دِه خَرد و مُلک» و «آن پادشاه که مال رعیّت خورد»؛ هرگز با راست گفتاری و درست رفتاری و دل نگرانی از برای محرومان جامعه سر و سرّی ندارند. پس دردمندانه می سراید:
پروین،به‌کجروان سخن از‌راستی چه‌سود؟! کو آن چنان‌کسی که نرنجد زحرف راست ! 
       
     در قطعۀ «اندوه فقر» که از زبان پیرزنی با دوک نخ ریسی اش می باشد، پیرزنی که از رنج پاره دوختن و زحمت رُفو، خونابۀ دلش از سر انگشت ها می چکد، از بس گرسنه می خوابد و شب ها مَشامش بوی طعام همسایگان را می شنود (گونه ای آرایۀ حسّامیزی)و سیلاب های حادثه بسیار دیده و از سر درد و اندوه می گوید:
دولت چه شد که چهره ز درماندگان بتافت اقـبـال از چـه راه ز بیـچـارگـان رمـیـد ؟! 

نتیجه تصویری برای اندوه فقر

     در این حال پروین دردمندانه و با حسّ ژرف انسان دوستانه به خود خطاب می کند، خطابی جهت دهنده و درس آموز:
پـروین ، توانـگران غم مسکین نمی خورند
 بیهوده اش مکوب که سردست این حدید ! 

آن گاه در قطعه «غرور نیک بختان» که هُمایی همایون طالع، گنجشکی در دادم را می بیند و غروری خودپرستانه او را در بر می گیرد، پروین از زبان گنجشک و برای درهم شکستن آن غرور و خودمحوری می گوید:
ز اوج آسـمـان لــخـتـی فــرود آی  بـه تـدبـیری ز پـایـم بـند بگـشای! 

امّا پاسخی فرعون صفتانه دریافت می کند:
بگـفت : ای پـست طـالع مـا هُماییم کـجـا بـا تـیـره روزان آشـنـایـیم ؟! 

 و پروین ضلع سوم مناظره را بس هشدار دهنده و کوبنده بیان می کند:
اگـر بـر دامـن کـیـوان نـشـسـتـیـم چـو خـیر کـس نمی خواهیم پستیم ! 

و روی دیگر سخن را در جای دیگر، آگاهانه و جامعه شناسانه و فیلسوفانه می نماید -هرچند که نه فلسفه خوانده نه جامعه شناسی. در قطعۀ «گل و خار» پس از بیان ضلع نخست مناظره و ذکر خودبرتربینی ها و به رخ کشیدن های گل و تحقیر ها و دست کم گرفتن ها و سرزنش های خار، در ضلع دوم می سراید:
خارخندید و گفت:تو سختی ندیده ای،آری!
 هـر آن کــه روی سـیـه دیـد ، شـد نـزار ! 
جناب گل که از پاکی و تاب در چهره برخورداری و تو را به سر زنند عروسان گلعذار، کمی آهسته تر بران که:
مـا را فکنده اند ، نه خویـش اوفتادیم
 گـر عـاقلی مخـند به اوفتاده، زینهار! 
و به هوش باش و نخوت از سر به در کُن و این همه خود برتربینی های از روی ناآگاهی به سرنوشت را کنار بگذار و بی پرده دریاب که:
خلق زمانه، با تو به روز خوشی،خوشند تا رنـگ باختی ، فکنندت به رهگذار ! 

آن گاه در ضلع سوم است که خود، پرده را کنار می زند و به افشاگری بیدار سازنده و هشدار دهنده می پردازد:
پـروین ، سـتم نـمـی کـند اَر باغـبـان دهـر گل‌را چراست عزّت‌و خار را ازچه روست‌خوار؟! 

و با به کار بردن تشابه لفظی و آرایۀ ادبی در مصراع دوم است که به خواننده با هنرمندی می فهماند، تضادّ موجود میان گل و خار، دست پرورده نظام اجتماعی و فضای زیستیِ قراردادی آن دو می باشد که می سزد تا بنیانّ این تضادّ و خواری را دریافت و چاره سازی کرد. و درد و درمان را رستمانه و دل سوزانه و بی مانع پی گرفته و نیک دریافت که:
چـراغ دزد ، ز مخـزن پـدید شـد پروین زمان‌خواب‌گذشته است،وقت‌بیداری‌است! 

بی هیچ زیاده پردازی یا لاف زدن، سخن گفتن و نوشتن و بهره برگرفتن از آبشخور فکری و آموزه های تربیتی - اخلاقی و عرفانی- انسانی پروین بیش از این ها است و در یک مقالۀ کوتاه و با فرصت و امکانات اندک نمی توان و نمی شود، حقّ مطلب را به انجام رسانید. و بیش پژوهش و تنظیم یادداشت ها و نقد و نظر را به زمان دیگر وامی گذارم. در پایان بی هیچ توضیح یا اشاره ای، ابیات یادداشت شده از جای جای دیوان پروین را می آورم و بیش خواندن و بهره برگرفتن از سروده های این شاعر بزرگ را معلّم وار و در مراجعه به آثار او سفارش می کنم.

هر چند می دانم پروین و سروده ها و آموزه هایش چونان که فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی در میان ملّت و مردم ایران ادب دوست و خواهان رشد اخلاق انسانی پیوسته دست به دست گردیده و می گردد و در ردیف کتاب های آشنا و شناخته شدۀ خانواده های ایرانی بوده و هست و در جمع شان معمول و معروف و نیاز به سفارش نیست.

 

                      نتیجه تصویری برای غرور نیک بختان 

کشــت دروغ ،  بـار حـقـیـقت نمی دهد
دیـن از تو کـار خـواهد و کار از تو راستی
دفع موشان کن از آن پیش که آذوقه برند
عمارت تو شدست این چنین‌خراب ، ولیک
گـر مـا نمی شـدیـم خـریدار رنگ  و بوی
بـه نـیک جامه چو بی دانشی مناز که خلق
بـرای گـردن و دسـت زن نـکـو ، پـروـین
از آن ز شـاخ حـقـایق بـه مـا بـری نرسـید
کــتـاب  عشــق را جــز یـک ورق نــست
زر شـنا ســان چــون خــدا نـشـناخـتـند
مـا کــه جــای خـویــش را نشــناخـتیم
جان را هر آن‌که معرفت آموخت مردم است
چـگـونـه راهـنـمایی کـه خـود گمی از راه
تـیمار کار خـویش تو خود خور، که دیگران

این خشـک رود ، چشـمۀ حـیوان نـمی‌شود
ایـن درد بـا مـبـاحـثه درمـان نــمی شـود
نه در آن لحظه که خـالی شـود انـباری چند
بـه خانـۀ دگـران پیـشۀ تـو مـعماری اسـت
دیـو هـوی‌‌
‏‏‏ به رهـگـذر مـا دکـان نـداشـت
تـو را نـه ، جــامۀ نـیک تـرا کـنـند اِکـرام
سـزاســت گـوهـر دانـش نـه گـوهر اَلــوان
کـه ما هـمیشه حـکایت ز رنـگ و بو کردیم
در آن هـم نکــته ای جـز نـام حـق نـیست
سـنـگـشان هـر جـا  که رفـت انـداخـتـند
خــویــشــتن  را  در  بــلا   انـداخــتـیـم 
دل را  هـر آن که نـگه داشـت پـادشـاسـت
چـگونه حـاکـم شـرعی که فارغی از احکام؟
هـرگز بـرای جُـرم تـو  تـاوان  نمـی دهـند

(369)

(368)

(364)

(353)
(357)
(387)
(188)
(202)
(
1000
)
(284)
(286)
(345)
(387)
(
.... )


منابع مورد استفاده:
 دیوان پروین اعتصامی
 یادنامه برگزیده سخنوران سدة 13 و 14 / محسن بهرامی بالانی
 چشمۀ روشن/ دکتر غلامحسین یوسفی
 بهار و ادب فارسی/ ملک الشّعرای بهار
 از صبا تا نیما / دکتر یحیی آرین
 با کاروان حله / دکتر عبدالحسین زرّین کوب
 فرنگ معین / ج5
 لغت نامۀ دهخدا / ج 3
                                                              
                                                                      محمد حسن توکّل گلپایگانی
                                                                        فروردین 1398
                                                                         گلپایگان

قلعه وداغ نگین شرق گلپایگان

یادگاردوران مختلف تاریخ. - مهدی یاوری

                       

یکی از بزرگترین ،با ارزش ترین و قدیمی ترین قلعه های استان و حتی ایران قلعه وداغ است که در بیست کیلومتری شرق گلپایگان ودر کنار جاده اصلی گلپایگان به اصفهان ودر مرکز روستای وداغ قراردارد .سرزمینی مستعد کشاورزی که درقدیم توسط دوازده رشته قنات آبیاری میگردیده و شاید یکی ازدلایل خرید  این روستا توسط تیموربختیار بوده است. 
  برخلاف باور عمومی که اینجا یک تپه بوده و برجها برروی تپه احداث شده آنچه که مشخص است این بنا از دوره های مختلف تاریخ است و بنایی ک بصورت تپه مشاهده میگردد حاصل ساخت مجدد برروی ویرانه های دوره های قبل از خود بوده است.ارتفاع قلعه پانزده متر و از سطح دریا 1806 مترا ست. 
تا چندین سال پیش هر چهار برج قلعه سالم بوده ولی اکنون یکی از آنها تخریب و سه برج دیگر در وضعیت خوبی بسر نمیبرد.طبق نقل قولهای قدیمی برای جلوگیری از تخریب شدن این بنا توسط شرایط آب وهوایی خشتهای آن از ترکیب با آب انگور خراسان ساخته شده است.در اطراف قلعه گیاهانی نظیر خارشتر .خاردیو، گیاه علف ماری وشور بوته ای رشدکرده .این قلعه خود به تنهایی میتواند یک دانشگاه باستان شناسی از دوره های مختلف  تاریخ باشد.

 

        


در ضلع جنوبی این بنا حمام خزینه ای مشاهده میگردد که تا چند دهه پیش نیز توسط اهالی مورد استفاده قرار میگرفته است که آب حمام نیز توسط چاه کنار آن تامین میشده است .این حمام هفتاددرصد تخریب شده ولی درصورت بازسازی میتواند بعنوان قهوه خانه سنتی مورد استفاده قرار گیرد.
از ویژگیهای منحصر به فرد این بنا موقعیت  و همچنین ارتفاع آن است که تا کیلومترها قابل روءیت است و یکی ازموارد استفاده  این قلعه با توجه به وسعت دید، دیده بانی جهت دفاع و اعلام ساکنین  بوده که آثار ان در برجها مشهود است.
طبق آخرین کاوشهای باستان شناسی قدمت اولیه آن بیش از سه هزار سال براوردشده است .
وجود قبرستان قبل از اسلام به وسعت چهارهکتاردرنزدیکی این بنا نشان از اهمیت این قلعه دارد. علیرغم تمام ویژگی های این قلعه ، بی مهری هایی به این بنا شده که میتوان به کاشت درخت،چمن و ساخت آبشار برروی بدنه اصلی این بنا نام برد.امید است با بازسازی این بنا شاهد رشد صنعت گردشگردی در منطقه گلپایگان باشیم
.