شعر گلپایگونی

عطا بهرامعلی


شعر گلپایگونی

اخیرا چند غزل بنام شعر "گلپایگونی" در فضاهای مجازی ازطرف همشهریان عزیز دیدم ،که سراینده محترم سعی کرده اصطلاحات قدیمی و تقریبا متروک محلی راکه حداقل بیشترشان مربوط به دونسل قبل است ،در آنها بیاورد البته ندیدم که سراینده ، نام آن را  شعر گلپایگانی گذاشته باشد بهمین دلیل جهت آگاهی دوستان فضای مجازی که دوست دارند یادی از لهجه های شهرشون بخصوص کلمات ولهجه های قدیمی بکنند و حق هم دارند ، لازم دانستم توضیحی در حد توانم بدهم شاید مفید افتد .راستش این است که ما لهجه ای به آن  معنای محلی (حتی مثل خوانسار یا وانشان )هم نداریم.آنچه هست تعدادی اصطلاح ولغات محلی ست که اکثرا اسامی مکانها یا ابزارخاصی است واین درهمه جا وجود دارد، مثل ( سنجون،کوچری،شاخوی،اسپنجه،دمب آسمون،سلواتون ،چون،چونکش،یوزنه،خیش،لپک،لاش خیش....) که در تهران یا هرشهرپارسی زبان دیگر  هم همین اسامی خاص وجود دارد مثل:( سنگلج،دروازه دولاب ونارمک....) و بعضی هم همان لغات فارسی است که به غلط تلفظ میکنیم(مثلا قلب را میگوییم قبلم درد گرفت.یا عکس را میگوییم عسک و...برخی کلمات را هم شاید با ریشه ی "دری" آن تلفظ میکنیم وجای فتحه وکسره را عوض میکنیم. مثلا فِشار را فَشار و کَرد را کِرد ادا میکنیم.


 تعدادی لغات مانند: پکا، زِپه،اومحله ،لاحِر،طولحومبه و...از اصطلاحانی ست که مصرف محلی دارد یا لااقل درشهرهای دیگر به این شکل استفاده  نمی شود.
خلاصه اینکه ما بیشتر با لغات رایج فارسی و گویش شهری(پایتخت) یا دیگر پارسی زبانان ،تفاوت در "آوا" داریم تا درلغات.بهمین جهت اگر درشعری (که براساس عروض فارسی یا عربی است) بخواهیم اصطلاحات و آواهای گلپایگان را وارد کنیم بنظر من روح شعر را گرفته وفقط مقداری احساس بومی به آن داده ایم.چرا که آنچه رکن شعر است و شعر را از "نثر" ویا "نظم" متمایز میسازد، موسیقی(آهنگ شعر) و یکی هم مضمون(درونمایه ومحتوا)است.  درشعری با اصطلاحات گلپایگانی موسیقی شعر بهم میخورد .مگر اینکه شاعر وبخصوص خواننده ی محلی، موسیقی شعر را با آوا ها جبران کند که اینهم ظرافت شعری آنرا کاهش میدهد (این کم آوردن درلغات شعر واجبار در جبران موسیقی آن بوسیله ی آواها، در بعضی شعرها وتصنیف های "عارف قزوینی" نیز مشاهده میشود که شعرای معاصر مثل "سایه "و.. بعنوان نقطه ی ضعف از آن یاد میکنند).

مساله ی دوم  ، در شعرگلپایگانی مضمون (محتوا) هم تهی میشود بعلت اجبارشاعر برای استفاده ازکلمات واصطلاحات خاص،یعنی شاعرتعدادی کلمات لهجه ای در نظر دارد و سعی میکند آنها را بشکلی در شعرخود قالب کند (دقیقا مانند همان مشکلی که بعضی مواقع شعرا با قافیه دارند و تنگ میاید .تعدادی قافیه را کنار هم ردیف میکنند برای آنها شعرجور میکنند فارغ از محتوا و یا ارتباط صدرشعربا ذیل آن ویا ارتباط هربیت بایکدیگر.) که این دیگر شعر نیست بلکه یا نثر است یا نهایتا نظم(که نظم به تنهایی شعر نیست).

لازم است توضیح مختصری در مورد وزن و زبان شعری (بلاخص تا آنجا که به لهجه ی خود ما مربوط میشود) داده شود:
-1وزن از نظرتقطیع هجایی: معمولا متوسط هجا در واژه های ایرانی 3 هجا ست وهر مصرع شعری بطور معمول 6 هجا یا بیشتر است البته در شعر نو طول مصرع کمتر ازین تعداد هم بکار رفته.چیزی که اینجا هست در گویش شهر ما برای اینکه شعر لهجه ای وزن و موسیقی خود را حفظ کند،خواننده باید حتما آشنایی کامل به لهجه داشته باشد تا بتواند در هر سطر با کشیدن هجای کوتاه ویا تند خوانی هجای بلند مجموع هجاها و همچنین وفور قافیه ،موسیقی شعر را زیاد تر کند.

2-ازنظر زبان ،باید گفت شعر عادی زبان نوشتاری مردم باسواد وشهری است. ولیکن شعر لهجه ای زبان محاوره ی همگانی است. در شعر لهجه ای گلپایگان بعلت وجود زیاد هجاهای بلند ،ضرب آهنگ در شعر کُند و اشتیاق و شتاب از شعر گرفته میشود . مثلا همین کلمه ی معروف " آخاله " با دوهجای بلند و یک متوسط یا "دسخاله "، "سوالجال" ، "هرچونکش" ، "جُلقول" ،"چونسوآری"و.... ،نه تنها در شعر بسختی جا میافتد که در محاوره ی عادی مردم شهر هم تاثیر گذاشته است.(بالصلاح گشاد و شل حرف میزنند.)در تلفظ فارسی شهری(یا پایتخت) 23صامت و 6 مصوت وجود دارند. در آوا شناسی/فونتیک مثلا دو حرف «د،ت» صامتی انفجاری بوده و حاوی ضربه اند (مثلا کلمه «درود یا هست »چون درآخرجمله ای بیایند با ضربه زدن تمام میشود.در مقابل دو حرف «ن،م » پایان نوسانات یک تار مرتعش اند(مثلا کلمه «زمستون یا بادوم» نون و میم به آرامی در انتهای جمله تمام میشوندوانگاربسامد/فرکانس آنها در گوش ادامه پیدا میکند.بهمین دلیل در شعر لهجه ای ما بعلت کمبود صامت های 3/4 ارتعاشی مانند«ن » وامثال آن ازطنین و آهنگین شدن شعر کاسته میشود.معمولا وفور مصوت های کوتاه ،تمپوی ترانه وشعر را تند تر و اشتیاق در شنونده را دامن میزند. در زبان محاوره ی ما بسامد/فرکانس مصوت های « او و آ» بسیار بالاست . مثلا شب و روز را تداعی میکند. البته همانطور که در محاوره ی شهری(پایتخت)شایع است،در محاوره ی ما هم بعضی مواقع هست که تبدیل هجای بلند« را و حرف ربط واو» به«O » سرعت بیان یعنی تعداد تلفظ هجا/ثانیه را افزایش میدهد. برای نمونه «شب را بیا نزد ما» میشود« شبو بیا نزد ما»و همچنین « گل وَ گلکاری» میشود« گلو گلکاری» که زمان کوتاه تری در تلفظ میبرند.با این همه در محاوره ی ما گلپایگانی ها معمولا مصوت ها بصورت بیش از حد کشیده و بلند تلفظ میشود و این موجب شده گشاد یا شل صحبت کنیم.مثلا «پس »که حاوی ضربه است ما تبدیل کرده ایم به « پَه »که انفجار وضربه ندارد.حالا اگر به بحث اصلی برگردیم درخواهیم یافت که چرا شعر به لهجه ی گلپایگانی زیبا و آهنگین در نمی آید. بخصوص هر چه تعداد کلمات لهجه ای اضافه شود موسیقی آن گرفته میشود.مثلا طویله را که میگوییم طوۤله بین ط و ل را کاملا میکشیم.و این در شعرکه نه بل در آوا قابل بیان است. و بهمین دلیل اگر شعری یا حتی نثری با لهجه ی گلپایگان را بدهیم آقای حاج مرتضی خوشنویسان مداح وبلبل آستان اهل بیت(علیهما سلام) ،ایشان آنرا با تداخل آوایی بسیار موزون وآهنگین خواهند خواند. ولی اگر آوا را چاشنی نکنند وبخواهند فقط شعرش را بخوانند کاملا شعری بی رمق خواهد شد.

بطور مثال در شعرآقای غیاثی یا مرحوم جهانبخشی آنجا که لهجه ای آمده موسیقی شعرضعیف شده و جهت رعایت قافیه هم اجبارا وبیشتر ازلغات محاوره ی شهری(پایتخت) استفاده گردیده است.شعر نق زدن آقای غیاثی همان غزل معمولی ست که تعدادی اصطلاحات گلپایگان در آن گنجانده شده مثلابرای قافیه از حدود پانزده بیت فقط سه بیت را از اصطلاحات بومی استفاده کرده اند(آحیدر،آقنبر،کُرخر)بقیه معمولی است.اصلا دراین شعربیش از هشتاد درصد لغات محاوره ی شهری (پایتخت )است نه گلپایگانی.و دقیقا به علت استفاده ی در صد بالایی ازکلمات غیر محاوره ای گلپایگانی است که آهنگ و موسیقی در شعرنق نق ایشان حفظ شده است.به طور مثال در شعر نق زدن:
ای اونکه نق و نق کنی از (شر) پکا بیار
خوش باش نگشته چرخ تو چنبر پکا بیار......
گر زندگی فشار بیارد تو قرص باش (مردونه) باش مثل (آحیدر) پکا بیار
این روزگار پایین وبالا خیلی داشته باید باشی چه زهد (آقنبر) پکابیار
مشاهده میفرمایید درین سه خط بغیر ازردیف "پکا بیار" فقط سه تا قافیه بااصطلاح گلپایگانی بکار رفته.ضمنا مصرع پنجم(این روزگار....)کاملا نثر است و موسیقی شعراصلا ندارد.ضمن اینکه در دنباله ی مصرع بعد معنای (باید باشی چه زهد آقنبر) را لااقل بنده نفهمیدم و احتمالا این همانجاست که شاعر گیر تنگی قافیه افتاده. در همین سه سطرکه اتفاقا کلمات لهجه ای بیش از دیگر سطر های غزل دارد ، حدودا تعداد4 تا کلمه ی لهجه ای(شر، پکا،آحیدر،آقنبر) وبقیه حدود تعداد 33 تا کلمه ی معمولی شهری(پایتخت) است که در شعر های شعرا مصرف دارد بکار رفته است. ضمنا کلمه ی مردونه که داخل پرانتزگذاشته شده لهجه ی محاوره ای خاص ما نیست.

حال چنانچه این 4 تا کلمه بجای لهجه ی گلپایگانی کلمات ترکی یا کردی یا انگلیسی بود میتوانستیم ادعا کنیم شعرترکی،کردی یا انگلیسی گفته ایم؟ یا میگفتیم این همان شعر معمولی فارسی است که چند تا کلمه ی ترکی و... در آن بکار رفته است

مرحوم جهانبخشی هم درشعر«آخاله» اصطلاحات بومی بکار برده اند ولیکن در عوض آهنگ وموسیقی شعر ضعیف شده است،مثلا:
(به کوچری برو و پا میونکولی بشین) کاملا نثر است نه نظم وفاقد موسیقی شعری.
من احمد آخاله م از تبار گلفاگون ،که لک زده ست دلم بخ دیار گلفاگون
جهنم است ز دود و دم هوا . تیرون، بهشت اگه طلبی رو به دار گفاگون
به عطر یونه ی تل سنجون دمی خوش باش، نزیک شاخویی و سبزه زار گلفاگون
به کوچری برو و پا میونکولی بشین به اختخون هو ببین آبشار گلفاگون
به وخت یونجی گل قرمزا به صحرا رو ، ببین کرارت دشتو بهار گلفاگون........
اگر در اینجا هم بطورنمونه همان سه خط اول را در نظر بگیریم تعداد 8 کلمه (آخاله،گلفاگون،بخ،تیرون ،تل،سنجون، نزیک،شاخوی) لهجه ی محلی وبقیه تعداد 28کلمه از محاوره ی شهری استفاده شده است.یعنی حدود 20% شعر حاوی لهجه و بقیه کلمات محاوره ای در شعرمعمولی شهری(پایتخت) است. ضمن اینکه در اکثر ابیات برای اینکه با موسیقی و وزن عروضی هماهنگ بشویم اجبارا باید از آوا ها استفاده کنیم.یا اینکه ازاصطلاح محلی صرفنظر و کلمه ی صحیح شعری بیاوریم. و موسیقیی هم که دراین شعروجود دارد به لطف استفاده از قافیه های شهری(پایتخت)ومعمولی است.مثل: تبار، دیار،آبشار،بهار و....که در قافیه آمده اند.این نکته را هم عرض کنم که گلپایگانی های اصیل هیچوقت گلفاگون نمیگفتند بل گلپای گون بکار میبردند.گلفاگون را ( با کسره ی گاف اول) همسایگان محترم خوانساری بیشتربکار میبردند.شاید هم بقصد تخفیف!!توضیح اینکه: این نوشته نه به قصد نقد اشعار این دو بزرگوار بلکه مقصود نظری کلی به اشعاری بود که بنام شعر گلپایگانی مطرح میشود . والا کلیه ی اشعار معمولی ایشان حتما ازغنای کافی برخوردار است.( بانهایت احترام وادب به هر دوبزرگوار. عطا بهرامعلی)
94/11/11